وای خرابکاری شده

بهتون گفته بودم که من دیدم کسی به فکر من نیست که منو از پوشک بگیره من خودم دست به کار شدم و هی میرم دم دستشویی و میگه د که منو ببرند دستشویی و اگه جیش کنم یا پی پی میگم که منو ببرند دستشویی و خیلی از دستشویی رفتن هم خوشم می آد. مثل بزرگ ها دمپاییم رو می پوشم و میرم دستشویی.

جدیدا هم قبل از اینکه پی پی بیاد من خبر میدم که برم دستشویی و اگه منو نبرند هی دم دستشویی میشینم. دیروز هم که از مهد اومدم به مامانی گفتم که منو ببره دستشویی. مامان منو برد دستشویی اما خوب عجله کرد و زیاد نموند که من اونجا دستشویی کنم. خودش هم حرف منو زیاد جدی نگرفت. از دستشویی که اومدم بیرون دیگه منو پوشک نکرد و شلوار پام کرد و رفت تو آشپزخونه غذا درست کنه . اما خوب من ...

بعدش تا یه ساعت هی می اومدم و بهش میگفتم د و میگفتم که دستشویی دارم اما باز دست میزد به شلوارمو فکر میکرد من الکی میگم. خوب من چیکار کنم که حرف منو جدی نمیگرفت؟

بعد از یه ساعت که دید من کوتاه نمی آم گفت که میآد منو پوشک کنه اما وقتی شلوارمو دید تازه متوجه حرفم شد که ای بابا مثل اینکه من راست میگفتم و خرابکاری کردم. اما اثری از اصل کار نبود. خلاصه بعد از اینکه منو شست و پوشک کرد هی گشت تو خونه دنبال اثری از خرابکاری که ببینه این خرابکاری من که از شلوارم سر خورده افتاده کجاست؟ 

اما اثری ازش نبود.

بعد از اینکه شلوارمو شست یهو خرابکاری رو دید. حدس میزنید کجا بود؟

بله.

من که دیدم مامان منو جدی نمیگیره خو.دم رفته بودم کنار دستشویی رو  سنگ خرابکاری کرده بودم و بعد خرابکاری رو برداشته بودم و انداخته بودم توی گلدون گل بامبو 

این مطلب رو نوشتم که بدونید خرابکاری دیروز اصلا تقصیر من نبود و من میدونستم که خرابکاری نباید رو زمین بیفته اما هر چی به مامان گفتم منو ببره دستشویی نبرد و هرچی گفتم بیاد خرابکاری رو جمع کنه نیومد برا همین خودم دست به کار شدم.

باور کنید دیگه وقتشه منو از پوشک بگیرید فقط یه ذره باید وقت بذارید دیگه...

وای حالا اینو گفتم نکنه دیگه کسی نیاد خونه ما چون فکر میکنید همه جا خرابکاری کاشتم. نه من معمولا رو سنگ خرابکاری میکنم.

همکارهای مامانم میگند که باید حرص بخوره به خاطر خرابکاری.

اما خوب فط چند ماه دیگه مامان و بابا تحمل کنند دیگه دوران خرابکاری من تموم میشه دیگه عوضش زود یاد میگیرم برم دستشویی.